پرنسس کوچولو رهاپرنسس کوچولو رها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

پرنسس کوچولو رها

دوستت دارم تا نهایت آسمان

فرشته نازنین کم کم بزرگ می شود روح مهربانت وجسم کوچکت . هدیه آسمانی که بی نهایت دوستت دارم وخدا را شاکر هستم به دلیل اینکه تو را به ما بخشید . دختری با موهای به رنگ قهوه ای با هاله ای از رنگ زیبای طلای، صورتی معصوم در عین حال چشمانی شیطون وفکرهای بزرگ در سر آری تو را می گویم خواهر عزیزم رها...
1 تير 1395

چهارشنبه 26 خرداد

•دیروز حسان اومد خونمون ساعت 7  بعداز ظهر واقعا سورپرایز جالبی بود چون من وتو نمی دونستم ومامان وآبجی مبینا می دونستن پشت ایفون که یهو حسان رو دیدم جیغ کشیدم وخوشحالی کردم خلاصه اومد خونمون ومن اوردمش توی حیاط حسان باگنجشک ها که توی اسمون پرواز می کردند حرف می زد هی میگفت اببب ادووو وبعد نوبت رسید به آب تنی آب رو باز کردیم وبه گلای توی حیاط آب دادیم ومن جورابای حسان رو در اوردم وپاهاش کم کم خیس کردم اول خوشش نمی اومد بعدا دیگه ولکن آب بازی نبود البته مامان وخاله حرکت ما رو دیدن و زودی شروع کردن به غرغر(البته بیشتر مامان)که بچه سرما می خوره و اوردیمش خونه ولی خیلی مزه داد اینکه حسان اومد خونمون.. ...
1 تير 1395

سه شنبه 25 خرداد

•اینترنت تموم شده ومن می نویسم وبعدا خاطراتو توی وبلاگ ثبت می کنم . الان کنارم نشستی ساعت یه ربع به 3 بعدازظهر هست ومن وتو بیداریم دیشب هم تا ساعت 3 بامداد بیدار بودیم وداشتی شبکه نهال نگاه می کردی الانم موس گرفتی وهی تکون می دی امروز زنگ زدم خونه ی حسان اینا و حسان کلی باهامون حرف زد وهی گفت اددد اببب اگوگو اددددابببببب دلمون براش خیلی خیلی خیلی تنگ شده مامانم رفت وکارنامه ی منو گرفت ومن قبل از اینکه کارنامه مو بگیرم دلهره داشتم اما الان دیگه راحت راحت فقط به تابستون فکر می کنم چند روزی نمی ریم بیرون آخه ماه رمضونه و همه در تکاپوی حاضر کردن افطاری وسحری هستن .... •...................................................................
1 تير 1395

دوشنبه 24خرداد

تبریک می گم به تیم کشتیمون هورااااا به خاطربرد افتخار آمیز پهلوانان غیور کشورمون   امروز باهم رفتیم سوپر مارکت  وکلی بستنی خریدیم اصولا برای لباس پوشیدن اصلا به حرف های من توجه نمی کنی اما امروز چون می خواستی با من بیای سوپر مارکت تمام حرفام رو گوش کردی و لباسات رو پوشیدی ... ......................................................................................................................................... وااااااااااااااااای امروز غذای باهم درست کردیم معرکه .. کوکوی سیب زمینی وسیب زمینی سرخ کرده باسس خیلی خیلی خیلی زیاد ونمک که کوکوی سیب زمینی به اصرار شدید خودت تو سیب زمینی شو رنده کردی ولی من می گفت دیگه بسه ...
1 تير 1395

بدون عنوان

•رها خیلی آبجی شیطونی هستی از سر کوله من هی بالا می کشی هر جمله ای که می شنوی از تلویزیون یا بقیه هی می پرسی معنیش چیه ومنم کاملا قانعت می کنم با توضیحاتم .. •امروز می گفتی آبجی خالکوبی یعنی چی ؟ومن گفتم یعنی یه نقش بزنی رو بدنت البته این کار زیاد عاقلانه نیس ومن نمی پسندمش ..
1 تير 1395

بدون عنوان

روزه هاتون از فردا قبول باشه پنجشنبه وجمعه دختر دایی محنا اومده بود خونمون کلی باهم خوش گذروندیم وبا شیطونیات اونم کلافه کردی ومیگفت واااااااای رها تو واقعا انقدر شیطونی دابسمش درست کردیم وچون من ومحنا امتحان زبان داشتیم زبان خوندیم توهم که میری جامعه القران حرف الفبای .خیلی توی درس خوندن شیطونی می کنی هی در میری و وقتی دارم برات توضیح می دم مسخره می کنی منو اما من از رو نمی رم وباز تلاش می کنم خوشبختانه وقتی باهات کار می کنم همه رو خوب یاد می گیری اما تو هم وقتی حوصله داشته باشی وخودت بخوای کتابت رو میاری ومی گی ابجی برام بگو تازه می گی جلو جلو ها هم بگو تااز بچه ها بیشتر بلد باشم امیدوارم ارزوی هیچ بچه ای بزرگ شدن نباشه ...
17 خرداد 1395