پرنسس کوچولو رهاپرنسس کوچولو رها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

پرنسس کوچولو رها

نیم شعبان مبارک

سلام نیم شعبان مبارک آبجی گلم امروز از صبح هی داری به مامان می گی مامان کیک درست کن کلی خوشحال هستی هرروز که می گذره تو بزرگتر می شی تو خیلی دوست داری بزرگ بشی آرزو همه بچه اینه که بزرگ شن امابهترین دوران زندگی هر آدم کودکیش هست آجی رها قدر این لحظه ها رو بدون... ...
1 خرداد 1395

بدون عنوان

خواهــر که داشته باشی اگه ی دنیا دشمنت باشن خواهرت رفیقته… خواهــر که داشته باشی ینی ی پناه گاه همیشگی داری… خواهــر که داشته باشی شب های دل گیری نداری….. خواهــر که داشته باشی اصلا غم نداری…. خواهــر که داشته باشی یکی هست اشکو از صورتت پاک کنه… خواهــر که داشته باشی انگاری دنیا رو داری.. ...
1 خرداد 1395

بدون عنوان

کوچکتر که بودیم ایمانمان بزرگتر بود               بادبادک میساختیم                       نمی ترسیدیم باد نباشد ...   ...
1 خرداد 1395

بدون عنوان

                                هر کودکی یک هنرمند است ،                             مساله مهم  "هنرمند ماندن"  است ... ...
1 خرداد 1395

این هفته مولودی امام حسین (ع) در راه ست

هر سال تولد امام حسین (ع) جشن می گیریم وکلی خوش می گذره سال پیش روز قبل از اولین امتحان ترم دو م که قرآن بود مولودی بود امسال که سه شنبه است خوشبختانه هنوز تو امتحان نیست .تو یه لباس یا بهتره بگم یه پیرهن خوشگل واسه مولودی خریدی امروز که رفته بودیم بیرون  
20 ارديبهشت 1395

رها حالش خوبه نگران نباشید

سلام خواهر گلم یه چند هفته ی بود که پات درد گرفته بود کلی دکتر رفتی اصلا نمی تونستی راه بری و پات فقط جمع بود خلاصه بعد این همه ما جرا قرار شد دوباره یه چند روز مونده به ماه رمضون بری دکتر وجواب آزمایشات رو ببینه .اما دکتر گفت:عفونت بوده ، سرماخوردگی ،مال رشده و به هرحال از هر نظر خیالتون راحت که هیچی نیس. گفتم اینارو بگم که همه فامیلو نگران کرده بودی بازم میگم هیچی نیست نگران نباشید ...
20 ارديبهشت 1395

بدون عنوان

سلام ابجی رهای خوشگلم کلی بزرگ شدی دیگه خانوم شدی برا خودت دیگه فقط یه هفته تاعید مونده وکلاس قرآنت خیلی وقته تموم شده مدرک حفظ موضوعی با اشاره قرآن رو گرفتی خواهری امروز مامان جون اینا و خاله حمیده وحسان کوچولو( کوچیک ترین پسرخاله خونواده آقاجون اینا)اومدن خونه ما حسان رو بابا مامان بردید حمام وکلی مزه بهت داد وای وقتی رفتن خسته شده بودی وخوابیدی بیدار که شدی هم گریه می کردی می گفتی من ژله می خوام چرا به من ژله ندادید الانم که می خوام برات بنویسم می خوایم غذا بخوریم . این هفته چهارشنبه سوریه من کهواقعا حالم بهم می خوره از این روز...   ...
21 اسفند 1394